سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
سیناسینا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات سورنا

واژه نامه سورنا - شماره 3

توی چند روز گذشته چند تا کلمه دیگه هم یاد گرفته، البته خیلی کلمات رو که بهش میگیم دوست داره بگه ولی نمیتونه: " امیر - نانی - تو تو - دایی - باب اپنجی(باب اسفنجی) - سه (اینو قبلا هم میگفت یادم رفت بنویسم) - هش(هشت) " ******** الان 17 ماه و 28 روزش هست*********
7 شهريور 1391

"آریا" گفتن های سورنا

صبح که از خواب بیدار شده بود همش میگفت: "آریا"، آریا و حتی داد هم میزد، فکرکنم دنبال آریا میگشت! یه مدت آریا اینجا خونه مون بودن و شده بود هم بازی سورنا، البته آریا دست به هر چی که میزد سورنا از حسادتش داد میزد و میرفت که ازش بگیره، حتی جرات نمیکرد چیزی جلوی سورنا بخوره، فوری سورنا میخواست ازش بگیره، البته بعضی وقتها هم سورنا میرفت آریا رو بغل میکرد و صداش میزد. آریا هم بعضی وقتها با سورنا خوب بود و بعضی وقتها که حرصش میگرفت اذیت سورنا میکرد، خلاصه حالا که رفتن سورنا حتی تو اتاقها هم میگرده و صداش میزنه البته قرار هست بزودی اسباب کشی کنن بیان شیراز (کرج - شهرک اندیشه زندگی میکنن). جالب این هست زنگ که زده بودم به مامان آریا میگفت، عصری آر...
27 مرداد 1391

بهبودی سورنا

بالاخره بعد از یک هفته، سورنا حاضر شد شیرخشک بخورد. یک هفته بیماری که دکتر میگفت به علت آلودگی هوا، ویروسی شده و چند روز همش تب داشت، به گونه ای که صورتش پراز تب خال شد ولی خوشبختانه سریع خوب شد. اونقدر شیراز رو گشتیم تا بالاخره تونستیم شربت "زیترو مکس" رو گیر بیاریم و همون باعث بهبودیش شد.
28 تير 1391