سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
سیناسینا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات سورنا

سورنا اینجوری می خوابد!

1392/9/29 13:56
نویسنده : پاپا
338 بازدید
اشتراک گذاری

شبها قبل از خواب باید حتما 2-3 تا ماشین ببره تو تختش تا خواب بره، بعضی وقتها هم نصف شب بیدار میشه میگه: "بابایی برام کامیون بیار! بابایی من 206 میخوام، بابایی آتش نشانیم کجاست؟"

عکس با ماشینهای اسباب بازی
بعضی وقتی هم که شبا غذا درست نخوره ساعت 4 صبح صدا میزنه برام شیر(موز، هویج،طالبی) بیارید!
یه شب که خوابش نمیومد گفت برو برام شیر موز بیار. آوردم یه قلپ خورد، گفت بقیش واسه فردا صبح، منم بردم گذاشتم تویخچال به محض اینکه اومدم زد زیر گریه که شیرمو میخوام، باز رفتم آوردم یه کم خورد بقیه اش رو گذاشت بالای سر تخت، چند دقیقه صبر کردم بعد گفتم من برم آب بخورم، شیر رو هم یواشکی بردم گذاشتم یخچال، وقتی برگشتم یه چند دقیقه که شد گفت بازم شیر میخوام، هیچی باز رفتم براش آوردم، یه کم دیگه که خورد گفتم هر چی میخوای بخور بقیه اش رو ببرم بگذارم یخچال قبول کرد، وقتی مجدد برگشتم، گفت حالا برام قصه بخون (مامانش همیشه براش قصه میخونه منم لالایی) گفتم من که بلد نیستم، گفت مامانی خوابیده، خودتم بلتی(بلدی)، مجبور شدم یه قصه از خودم در بیارم بهش بگم(خوابمم گرفته بود بدجور). تموم که شد گفت یکی دیگه بگو!

داشتم دیوونه میشدم، خودمو زدم به خواب! شروع کرد به تکون دادنم، پاشو، بیدار شو، برام لالایی بخون، یه چند تا لالایی خوندم باز داشت خوابم میبرد که گفت بابایی پاشو بریم تو هال بخوابیم، به روی خودم نیاوردم که شروع کرد به سروصدا:ماشینمو میخوام ! تو تاریکی رفتم از تو سبد یه چند تا بهش دادم میگفت نه این نیست، اینم خرابه، اینم نمیخوام و ...
گفتم کدومو میخوای، جواب داد اون که تو هال هست، خلاصه دستشو گرفتم و بردم تو هال، با هم ماشینو پیدا کردیم و رفتیم خوابیدیم.........
فکر کنم ساعت حدود 5 صبح بود که دیدم باز داره صدام میزنه: بابایی شیرم کجاست، شیر،شیر میخوام!
مجبور شدم برم واسش از تو یخچال بیارم.

شب سختی بود، درست نتونستم بخوابم فرداش هم که باید میرفتم سر کلاس!

پی نوشت: "چون بیشتر وقتهاش با من هست تا مامانش عادت کرده هر چی که میخواد میاد سراغ من، مثلا با مامانش تو آشپزخونه هستن میاد تو اتاق میگه بابایی من آب میخوام!، دوره و زمونه بر عکس شده!!!"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان اهورا (نرگس)
12 دی 92 12:38
جونممممممممممممممممممممممممممممممحتما" تو خوابم داره ماشین می بینه
مامان غزل
9 اسفند 92 11:55
عزیز خاله تولدت مبارک ایشالله 120 ساله بشی *************** مرسی ممنون